محجبه



داستانی از کتاب (( می شکنم در شکن زلف یار)).

تهران، خیابان آفریقا، یک پاساژ باحال سانتى مانتال.
لطفا حجاب اسلامى را رعایت فرمایید.»
دخترکان جوان، لاک زده و مانیکور کرده، با هفت قلم آرایش و موهاى افشان به ده ها مغازه برمى خورند که این تابلو بر روى در ورودى آنها ـ جایى که همه آن را ببینند ـ نصب شده است.
توجهى به این نوشته کنند؟ اصلاً!
اندکى از این زلف پریشان در پس روسرى حریرآساى خویش پنهان کنند؟ ابدا!
اگر اینان چنین کنند، تکلیف آنان چه مى شود؟ آنان که آمده اند براى گره گشایى از زلف یار!
معاشران گره از زلف یار بازکنید
شبى خوش است بدین قصه اش دراز کنید
بگذریم. براى غربت حافظ همین بس. همین که شب خوش قصه او شامگاه یک پنجشنبه تابستانى باشد در یک پاساژ با حال سانتى مانتال!

ادامه مطلب

سرهنگ کلافه شده بود بعد از اینکه با دوربین محل اختفای ایرانی ها را دیده بود.نمی دانستیم چه دیده است که به یکباره چون دیوانه ها قبضه آرپی جی را ازدست خالدکشید وبه طرف تنها ایرانی باقیمانده که ما را مدت زیادی معطل کرده بود شلیک کرد. ما که قرار بود سه روز دیگر در خرمشهر باشیم، نصف یک روز آن را از دست داده بودیم.
آنقدر هول شده بود که موشک نزدیک خودمان به زمین خورد و منفجر شد. باد پرده دود و خاک انفجار را کنار زده بود که تیری ازکنار کلاه سرهنگ رد شد، سرهنگ سراسیمه میان کانال نشست. آن وقت فهمیدم ایرانی حیثیت سرهنگ را نشا نه گرفته است جواب موشک بی هدف سرهنگ را با شلیک تیری حساب شده داده بود.
به دستورسرهنگ ستونی از آرپی جیزن ها پشت دیوار به صف شدند. قبضه دوشکا روی هدف قفل شد دو نفر تیربارچی هم روی زمین دراز کشیده با قطاری ازفشنگ منتظر فرمان شلیک فرمانده بودند.
دستورآتش ِسرهنگ، جهمنی برپا کرد که نه از تنها مدافع شهر که ازدیواری هم که پشت آن پناه گرفته دیگر چیزی باقی نماند.سرهنگ فریاد کشید:
-  آتش بس.

به ستون درپناه دیوار، وسایل مردم، ماشین های سوخته و نخل های واژگون شده در دو طرف خیابان، آرام و آهسته به هدف نزدیک شدیم.دیوار همه فروریخته بود، از زیر آجرهای آن یک جفت پوتین بیرون زده بود،جوی خونی ازمیان آنهاراه بازکرده بود. دود و خاک که رفت، همه دورجنازه ایرانی جمع شدیم. اسلحه بسیارقدیمی اش که گوئی آن را ازموزه برداشته بودکناردستش افتاده بود.سرهنگ آنقدرعصبانی بود که خودش با پا آجرها را کنار زد تا صورت مدافع ایرانی نمایان شد. آن وقت بود که متوجه عصبانیت سرهنگ شدیم. عصبانیتی که با دیدن سرجنازه با سرعت اسلحه کمری اش رابیرون کشید و به دخترکشته شده ایرانی تیر خلاص زد. دختر عربی که حیثیت سرهنگ را کشته بود. 

 

تقدیم به دختران و نی که در عصر حاضر هم با حیا، عفت و شجاعت خود، حیثیت دشمنانمان را نشانه می گیرند


آیه مباهله

(فمن حاجک فیه من بعد ما جائک من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم ثم‏ نبتهل فنجعل لعنه الله على الکاذبین)(آل عمران: 61).
هرکس با تو پس از آن که آگاه شدى، به مجادله برخیزد ، بگو بیایید تا بخوانیم فرزندان خود و فرزندان شما را، ن خود و ن شما را، و جان هاى خود و جانهاى شما را و لعنت‏ خدا بر گروه‏ دروغگو بفرستیم‏» . 

 

مفسران مى‏ نویسند: پیامبر اسلام(ص) به موازات مکاتبه با سران‏ دول جهان، و مراکز مذهبى نامه‏ اى به اسقف نجران ابوحارثه‏»نوشت و طى آن نامه ساکنان نجران‏» را به آئین اسلام دعوت نمود اینک مضمون نامه آن حضرت:
به نام خداى ابراهیم و اسحاق و یعقوب (این نامه ‏اى است) ازمحمد پیامبر و رسول خدا به اسقف نجران خداى ابراهیم و اسحاق و یعقوب و احمد را ستایش مى‏کنم و شماها را از پرستش بندگان به ‏پرستش خدا دعوت مى‏ نمایم، شما را دعوت مى‏کنم که از ولایت‏ بندگان‏ خدا خارج شوید و در ولایت ‏خداوند وارد آئید ، و اگر دعوت مرا نپذیرفتید (لااقل) باید به حکومت اسلامى مالیات(جزیه) بپردازید (که‏ در برابر این مبلغ جزئى از جان و مال شما دفاع مى‏کند) و در غیراین صورت به شما اعلام خطر مى‏شود» (1) .

ادامه مطلب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

سلام فایل zoompelas دانش آموزان شهرستان بهمئی که‌درفراخوان مقاله نویسی حائز رتبه های اول در کشورشدند داستان های معجزه آسا مکتب آب مطالب اینترنتی آموزش دوتا آلستارز و وارکرافت حافظانه خبرهاي مربوط به شستن فرش تیک تاک کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد.